آرداآردا، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره

آلبوم عکس و خاطرات آردا

آردا نزدیک چهار ماهگی

آردا چند وقتی بود مریض بود. سه ماه و نیمه بود که دکتر تشخیص ریفلاکس داد و شروع به درمان کرد...   آردا دلش گرفته این عکس تو مسابقه نی نی سایت اول شد. یه عالمه عکس از شیرین کاریهای آردا در ادامه مطلب... آردا جت سوار!!!! این دکمه بود؟؟؟ نه اون یک بود؟؟ نه.... نه مثل اینکه اصل کار یه جای دیگه ست..... آخ جووووووون بالاخره یکی چیزی هم دست من رو گرفت! به اعتراض ادامه میدم تا بالاخره غذا بخورم خانواده سه نفره ما ...
26 مرداد 1391

آردا و کتابش

این کتابهای بئاتریس میلتر نمیدونم چه فلسفه ای توشون هست اون جلد که مخصوص شکلها بود ، تو صفحه 4 که یهو همه شکلها تو هم می رفتن آردا میخندید! این جلد هم که مخصوص پیدا و پنهانه ، صفحه 4 که میشه آردا متعجب میشه شدیـــــــــــــــد... و شروع به درآوردن صداهای عجیب و غریب میکنه!!!! این هم عکسش خدا میدونه تو اون یکی جلدها چیکار قراره بکنه!   راستی، آردا یاد گرفته کتابهاش رو ورق بزنه. عکسها در ادامه مطلب.... ...
17 مرداد 1391

سه ماه هم گذشت!

کارهایی که تو ماه گذشته کردی زیاد بودند و بزرگ، همینکه غلت زدی، یه کوچولو سینه خیز رفتی عالی بود و الان دیگه حسابی فرز هم شدی. بعضی وقتها کتاب تقویت هوش 3-6 بئاتریس میلتر رو میدیدی که هر دفعه، بدون استثناء، به صفحه چهار که میرسیدیم شروع میکردی به خنده... بلند بلند!!! خیلی دوست دارم ببینم چی میدیدی اونجا غیر از چند تا شکل قروقاطی. از اونها نتونستم عکس بگیرم ولی به زودی یه لحظه شکار میکنم. گاهی هم میشینی روبروی تلوزیون، روی تاب یا مبل و نگاه میکنی، به نظر میاد همیشه خوشت نمیاد از تلوزیون، چون زود رو برمیگردونی و مامان رو صدا میکنی. از مهمترین تفریحات طول روزت هم اینه که مامان دلقک بشه و تو بزنی زیر خنده... بلند بلند... با جیغ و ذوق! طوری...
3 مرداد 1391

سینه خیز میرم!

امروز تو 90 روزگی حدود نیم متر سینه خیز رفتم! این عکس آخر کار بود تو ادامه مطلب ببینید از کجا تا کجا اومدم..... دیروز همش میخواستم این ماشین دیوونه رو بگیرم که هی اینور اونور میرفت و بوق میزد اما هرچی زور زدم نشد که نشد... فقط پتو رو مچاله کردم. امروز مامان منو اینجا گذاشته رفت که به کارهاش برسه وقتی برگشت رسیده بودم اینجا و دیگه خسته شدم.... ...
30 تير 1391

غلت زدم!

دیروز تو 79 روزگی بالاخره کامل غلت زدم. اما مامان تا امشب موفق نشده بود ازم عکس بگیره.   اگه می خواهید ببینید چطوری غلت زدم برید به ادامه مطلب.... اینجا بودم کلی زور زدم اینجوری شدم و یه چرخ هم اینوری دیدین یه دور کامل زدم و حدود یک متر حرکت کردم! ...
18 تير 1391

دو ماهگی مبارک

الان دیگه یه پسر دو ماهه شدی... دیگه نوزاد نیستی... الان دیگه یاد گرفتی چقدر بخوری که هم سیر بشی و هم بالا نیاری، الان دیگه شبها تا صبح میخوابی و فقط شبهاموقع خواب و صبح موقع رفتن بابا شیر میخوری... خلاصه که کلی آدم حسابی شدی برا خودت. واکسن دوماهگی هم که زدند فقط 1 دقیقه گریه کردی... همین! بقیه عکسها در ادامه مطلب.... یک ساعت بعد از واکسن!!!! چیه مامان؟ منتظری گریه کنم؟ نمیکنم.... نمیکنم خوب... چیه؟؟؟ گریه نمیکنم خووووووووو عکس پاسپورت کاملا جدی و بدون لبخند! هندونه مامان، با اون خنده خوشگلش ای بابا... اگه گذاشتی من بخوابم! بازی...بازی   ...
10 تير 1391